"مشروطه ام با صورتی زخمی"
بر دستهایم رفته تابوتی
از شوش تا بالای امجد را
که میکشد هر روز بر دوشم
تهران بی سردار اسعد را
تهران بی فاتح که غم دارد
از باغ فاتح تا شکار شیر
از زهر پیکان تا شب خرم
از زخم کاوه تا شب زنجیر
از گریه هر شوش در شیشه
از خواب هر خرگوش در طوفان
از ذلت هر موج در خشکی
از حسرت هر رقص در باران
از گشتن بیهوده در بلوار
تا گشتن بیهوده در لاله
از مردن بیهوده بر دیوار
تا کشتن بیهوده در چاله
از وعدههای پوچ و چشم لوچ
از زهرهای چشم و گوش کر
از این تریبونهای وحشی در
تهران پا در جنگ بی سنگر
بغض "بهار"م در وطن خواهی
شور "مصدق" در بد آوردن
دست"مظفرخان قاجاری"
در پوچهای ممتد آوردن
تندیسی از رنج "رضاخانم "
بر سر در میدان ازادی
وقتی حلالم کردی و رفتی
وقتی مرا از دست میدادی
یک دستخط_ بی مهر و امضایم
بر سینه تلخ بهارستان
از مجلس شورای ملی تا
تابوت ملی در مزارستان
این عاقبت میزاد آن أف را
بنداز بر هر صورتی تف را
امروز باید دید شاید باز
خشم پسرهای لیاخوف را
ستار مجروحم که ایران را
خونم که شستم هر خیابان را
در چشمهای توپچی اشکم
افتادنم از پای تهران را
تیرم که در هر گوش شلیکم
خارم که از هر چشم بر پایم
شیرم که بی یال و دم افتادم
شورم که شیرین نیست رویایم
قندیلهای روشن دردم
ناساز در سوز سمورستان
بر دستهای کهنه تابوتی
در رفت و آمد سوی گورستان
کابوس خندیدن به گور خویش
بر پلههای سینما رکسم
مناننگهبانم که خواب افتاد
هر شب در اتش زیست کانکسم
پشت سر من حرف بسیار است
با دشمنانی متحد هر شب
تاریخِ مشکوکم به تحریفش
در دستهای معتضد هر شب
در خندههایم غرق میکردم
بار هزاران کشتی از غم را
در من کسی هر روز قی میکرد
ترس از جهان بی تو باشم را
باید تو را هر روز در خواب و
بیداری ام تکرار میکردم
خوابت نمیبرد و تو را هرشب
از خواب بد بیدار میکردم
ای شهریار شهر سنگستان
دنیا تو را مظنون صدا میکرد
معلوم شد اما نخواهد شد
محکوم... آنکه خون به پا میکرد
ایران بعد از سینما رکسم
ترکم کنی آدم نخواهم شد
مشروطه ام با صورتی زخمی
از خوابهایت کم نخواهم شد...
#شهریار شهر سنگستان:از فریاد در تداوم :مهدی اخوان ثالث
#جاویدان_رافی