loading...

نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

بازدید : 0
شنبه 26 بهمن 1403 زمان : 19:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نیروانایم و بودا کنمت...

عجیب نیست بیش از ۴۲۰۰۰نفر بازدید کننده ! ولی تعداد کسانی که شعر و‌نوشته‌هاتو‌ میخونن و‌نظر میدن کمتر از انگشتان یک دست باشه ؟؟

شما جز کدام دسته اید اقلیت بسیار کوچک فعال که بسیار خوشحالم که هستند و‌دوستدارشان.. یا اکثریت رهگذر و عابران سکوت و تماشا ؟

ردپایی در این صفحه از خود به جا بگذارید به یادگار ...باشد روزی که نه من باشم و نه تو و آیندگانی که اینجا می‌آیند بدانند که من بودم و تو نیز ...!باشد روزی که ...برقرار باشید به مهر و دوستی که یگانه است ، باقی بقایتان.

دوستدار :جاویدان

بازدید : 0
شنبه 26 بهمن 1403 زمان : 19:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نیروانایم و بودا کنمت...

تو را پوتین به پوتین چکمه‌های روس له کردند
تو را در چشم‌های خیس اقیانوس له کردند

نفهمیدی سرت را روی دار گریه‌ها بردند
نفهمیدی تو را در آخرین کابوس له کردند

سکوت قریه یعنی مرگ گاو مش حسن ;یعنی
تو را در کوچه‌ها با مرگ هر فانوس له کردند

تو را‌‌‌ای نسل رو به انقراض از عشق! دزدیدند
دهانت دوخته در بند دقیانوس له کردند

تو را چون برده‌‌‌ای در خلسه حمام فین کشتند
تو را در وحشت پس کوچه‌های طوس له کردند

هوا از سینه لکاته‌ها‌ی شهر می‌نوشد
تو را من را زمین را گر چه نامحسوس له کردند

تو را از خاوران تا بهت سنگین امیر اباد
تو را با گریه ازتجریش تا مخصوص له کردند

خیال شهر پر از پیشگو‌های دم مرگ است
که مشهورند از بس نوستراداموس له کردند

شبی در ماه هشتم روز هشتم سال هشتم بود
خدا را با اشارتهای اختاپوس له کردند

✍️«جاویدان رافی »
اینستاگرام :javidanrafi_poem@
تلگرام javidanrafipoem@

بازدید : 0
شنبه 26 بهمن 1403 زمان : 19:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نیروانایم و بودا کنمت...

" شاعر بودنیعنی انسان بودن"

بعضی­ها را می­‌شناسم که رفتار روزانه­‌شان هیچ ربطی به شعرشان ندارد!
یعنی فقط وقتی شعر می­‌گویند شاعر هستند؛ بعد تمام می‌شود، دو مرتبه می­‌شوند یک آدم حریصِ شکموی ظالمِ تنگ فکرِ حسودِ حقیر!
خب، من حرف­های این آدمها را هم قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت می­‌دهم و وقتی این آقایان مشت­های­شان را گره می­‌کنند و فریاد راه می‌اندازند –یعنی در شعرها و «مقاله»­های­شان– من تنفرم می­‌گیرد و باورم نمی‌شود که راست می­‌گویند!
می­‌گویم نکند فقط برای یک بشقاب پلو است که دارند داد می­‌زنند. بگذریم...

فکر می­‌کنم کسی که کار هنری می‌کند، باید اول خودش را بسازد و کامل کند، بعد از خودش بیرون بیاید و به خودش مثل یک واحد از هستی و وجود نگاه کند تا بتواند به تمام دریافتها، فکرها و حس­‌هایش یک حالت عمومیت ببخشد»

از مصاحبه‌ #فروغ_فرخزاد/
آرش ـ تیر ۱۳۴۳

اینستاjavidanrafi_poem@

تلگرام : javidanrafipoem@

بازدید : 147
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 6:27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نیروانایم و بودا کنمت...

کسی که با تو سر خم نشسته مرتد نیست

که مثل چشم تو در ساقیان سرآمد نیست

چه دوزخی چه بهشتی که در همه حالات

کسی که شاعر چشم تو شد مردد نیست

تو را به بوسه قسم دادمت نپرهیزی

که جمع بوسه و پرهیز با تو مفرد نیست

تو آتشی و تنت گرمخانه غزل است

جهان با تو مرا می‌جهنّمد بد نیست ...

جاویدان رافی

بازدید : 326
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 6:27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نیروانایم و بودا کنمت...

"مشروطه ام با صورتی زخمی"

بر دستهایم رفته تابوتی
از شوش تا بالای امجد را
که می‌کشد هر روز بر دوشم
تهران بی سردار اسعد را

تهران بی فاتح که غم دارد
از باغ فاتح تا شکار شیر
از زهر پیکان تا شب خرم
از زخم کاوه تا شب زنجیر

از گریه هر شوش در شیشه
از خواب هر خرگوش در طوفان
از ذلت هر موج در خشکی
از حسرت هر رقص در باران

از گشتن بیهوده در بلوار
تا گشتن بیهوده در لاله
از مردن بیهوده بر دیوار
تا کشتن بیهوده در چاله

از وعده‌های پوچ و چشم لوچ
از زهر‌های چشم و گوش کر
از این تریبونهای وحشی در
تهران پا در جنگ بی سنگر


بغض "بهار"م در وطن خواهی
شور "مصدق" در بد آوردن
دست"مظفرخان قاجاری"
در پوچهای ممتد آوردن

تندیسی از رنج "رضاخانم "
بر سر در میدان ازادی
وقتی حلالم کردی و رفتی
وقتی مرا از دست میدادی

یک دستخط_ بی مهر و امضایم
بر سینه تلخ بهارستان
از مجلس شورای ملی تا
تابوت ملی در مزارستان

این عاقبت میزاد آن أف را
بنداز بر هر صورتی تف را
امروز باید دید شاید باز
خشم پسرهای لیاخوف را

ستار مجروحم که ایران را
خونم که شستم هر خیابان را
در چشم‌های توپچی اشکم
افتادنم از پای تهران را

تیرم که در هر گوش شلیکم
خارم که از هر چشم بر پایم
شیرم که بی یال و دم افتادم
شورم که شیرین نیست رویایم

قندیل‌های روشن دردم
ناساز در سوز سمورستان
بر دستهای کهنه تابوتی
در رفت و آمد سوی گورستان

کابوس خندیدن به گور خویش
بر پله‌های سینما رکسم
من‌‌ان‌نگهبانم که خواب افتاد
هر شب در اتش زیست کانکسم

پشت سر من حرف بسیار است
با دشمنانی متحد هر شب
تاریخِ مشکوکم به تحریفش
در دستهای معتضد هر شب

در خنده‌هایم غرق میکردم
بار هزاران کشتی از غم را
در من کسی هر روز قی می‌کرد
ترس از جهان بی تو باشم را

باید تو را هر روز در خواب و
بیداری ام تکرار می‌کردم
خوابت نمی‌برد و تو را هرشب
از خواب بد بیدار می‌کردم

ای شهریار شهر سنگستان
دنیا تو را مظنون صدا می‌کرد
معلوم شد اما نخواهد شد
محکوم... آنکه خون به پا می‌کرد

ایران بعد از سینما رکسم
ترکم کنی آدم نخواهم شد
مشروطه ام با صورتی زخمی
از خوابهایت کم نخواهم شد...

#شهریار شهر سنگستان:از فریاد در تداوم :مهدی اخوان ثالث

#جاویدان_رافی

بازدید : 146
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 6:27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نیروانایم و بودا کنمت...

ملالی نیست

از حال دلت

با ما سوالی نیست

که هر سطری از این اندوه امروز از تو خالی نیست

تو در من

با من

از من زیست داری _بی منی هر چند_

من از بس با تو با خود نیستم

اما ملالی نیست

جاویدان رافی

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 38
  • بازدید کلی : 1754
  • کدهای اختصاصی